علی( ع،)

سجاده ازخون علی،امشب مطهرمی شود

اسلام بانام علی امشب برابرمی شود


دیگریتیمی نان گرمی رانمی بیندبه خود

کوفه زدردوماتم اوخاک برسرمی شود


قرآن ناطق بودعلی،دست پیمبربودعلی

فرقی نداردضربه برفرق پیمبرمی شود


ازکودکی هایاوردین پیمبربودعلی

خون علی دین خدارانیزیاورمی شود


راهی که روشن کرده ای درباورتاریک ما

امشب به یمن خون توروشن سراسر می شود


کی درگمان بودآنکه فرقت راشکافد،یاعلی

نام توبرگهواره لالایی مادرمیشود

[ بازدید : 477 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 27 تير 1393 ] 3:15 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

کودکی

کاش می رفتم به خواب کودکی

بازمی کردم کتاب کودکی

می نمودم پی به چشم کوچکم

بابسی حیرت شهاب کودکی

بازهم برشاخه ی سبز کنار

می نشستم من به تاب کودکی

می شمردم درشب تاریک باز

آسمان راباحساب کودکی

سینه ام آتشفشان عشق بود

دردلم جاری مذاب کودکی

ملتهب بودم زقهروآشتی

درمیان التهاب کودکی

کاش تاشادی مرابرمی کشید

ازغم دنیاطناب کودکی

کودکی همچون گلی پژمردومرد

آخ..نگرفتم گلاب کودکی!

سایه ی پیری فتاده برسرم

ای دریغاآفتاب کودکی

فکراین راهم نمی کردم که عشق

سازدازقلبم حباب کودکی

کودکی راماتمی بایدسرود

باهمان الفاظ ناب کودکی

کودکی فرمانروایی بودمحض

مخلصم،عالیجناب کودکی!!!


شعرازحمیدرضاسفید

[ بازدید : 511 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 24 تير 1393 ] 2:01 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

ابديت

آيينه اى برابرآينه ات مى گذارم، تا ازتو ابديتى بسازم... شعرازشاملو

[ بازدید : 605 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 18 تير 1393 ] 18:20 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

دردپیری

دلاناسازگاری می کنددنیا،صبوری کن.

دمادم می شودنزدیک دردوغم،تودوری کن


چودانی می رسدپیری،جوانی رامده ازدست!

بروفکری به حال دردهای پیروکوری کن


شعرازحیدرضاسفید

[ بازدید : 412 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 16 تير 1393 ] 16:57 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

آه ازدل ........

درانزوای تنگ وجودم خزیده ام

آه ازدل چکیده ی حسرت کشیده ام!


آن دم که درکنارتولبخندمی زدم

چون نقره ی مذاب به خودمی چکیده ام


گفتی بهوش باش که رنج است راه گنج

من عکس این معامله بسیاردیده ام.


هرجاشقایقیست به یادمنش ببوس

یادآورازمنی که گلی رانچیده ام.


ازکودکی به عالم پیری رسیددل

ازجوی عمرخویش به حسرت پریده ام.


یاران جانی ام به دل خاک رفته اند

نفرین به سرنوشت سیاه خمیده ام.


دل بودیاشقایق افتاده برگذر؟

آه ازدل شقایق جزپاندیده ام


شعرازحمیدرضاسفید

برچسب ها: شعرعاشقانه ،شعرهای سفید ،عشقولانه ،شعرنو ،شعرکلاسیک ، ,

[ بازدید : 491 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 16 تير 1393 ] 14:27 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

گل مریم

شب همه شب،غصهزمن یادکرد

این دل من شب همه فریادکرد.


رفتی وآمدبه سرم خیل غم

آه ندانی که چه بیدادکرد


چون جگرخون زلیخاشده ست

بس که دل ازپیرهنت یادکرد


داشت مراشب به فنامی کشید

یادسپیدت به من امدادکرد.


بوی توآوردنسیم بهار

لطف خدابودمراشادکرد.


ای گل مریم به وجودت مناز،

بادخزان بین چه به شمشادکرد.


کوه غمت رامژگانم برید

آن نه بزرگ است که فرهادکرد.


قسمت این دل زازل دردبود

وه که چه این دردخدادادکرد


شعرازحمیدرضاسفید

[ بازدید : 507 ] [ امتیاز : 4 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 15 تير 1393 ] 8:43 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

به خدامی سپارمت ای عشق....

به خدامی سپارمت ای عشق ناب،

ای خفته درمیان اشک،

............خون

آتش،

آب......

ای رفته تادریغ،

دورازحریم چشم.

فریاددرمیان صداقت گلودر است،

ای حنجرشکافته ی من!

خموش باش!

×××××××××

ای عشق پاک،

خدارا ،بمان،نمییییییر

بعدازتوقافیه ی من زدردمی سوزد،

دردست من نمیر.

دست مرابگیر!!

ای غرق گشته درلجن تیره ی هوس،

دست مرابگیر.


لطفاُبه ادامه مطلب بروید

[ بازدید : 565 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]


ادامه مطلب

[ جمعه 20 تير 1393 ] 12:18 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

رؤیای شیرین

گمان می کردم ای رؤيای شیرین

چوعشق پایدارم پایداری


گمان می کردم ای دریای موّاج

برای ساحل من بی قراری

به ادامه مطلب بروید

[ بازدید : 493 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]


ادامه مطلب

[ يکشنبه 15 تير 1393 ] 2:33 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

می شودآیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آه ای آرامش شب های من......................لحظه ای دریاب این لب های من

ای خدامگذارحسرت بردلم......................چیست جزحسرت خدایاحاصلم؟

من که هرنازتوراخواهم خرید...............بادل وجان ازجهان خواهم بُرید

من که گرگویی فدایت می شوم.................گربیای خاک پایت می شوم

گربیایی می شودروزم بهار.............من فقط یک بوسه دارم انتظار

انتظارعشق کورم کرده است...............ازصراط عقل دورم کرده است

ازنسیم عشق خوددورم مکن................من که خواهم مرد،مجبورم مکن

من توراتاهرکجامی خواهمت................تابیفتم ازنوامی خواهمت

من تورامی خواهم ازهریاخته............عشق توبرسینه ی من تاخته

من که درچشم سیاهت بندی ام،............ای دریغادرچه حال افکندی ام!

چشم درچشمم چه می بندی؟مبند...........روبه روی من چه می خندی؟مخند

ای دریغاگربمانم بی نصیب...............ازفروغ آن دوچشمان نجیب

من سراپاگرمی ازشب های تو................سوختم ازحسرت لب های تو

کاش می شدپیکردرمانده ام..............راببینی کزتنت جامانده ام

کاش می شدچشم درچشمت شبی............گیرم ازلب های خندانت لبی

کاش می شدچشم من می دوختت..............دست من برمن تورامی دوختت

می شودآیاشبی درعرش عشق....................زیرپإیم گسترانی فرش عشق؟

می شودآیابه روی سینه ام........................رحمت آیددرشب آدینه هم؟

می شودآیادعاهایم قبول...................آن فرشته می کندبرمن نزول؟؟؟؟؟

برچسب ها: شعرهای سفید ،شعرعاشقانه ،شعرنو ،متن عاشقانه ،متن شاعرا ,

[ بازدید : 847 ] [ امتیاز : 4 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 12 تير 1393 ] 20:39 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

کپی برداری

به نام خداوندبخشاینده ومهربان


دوستان عزیزی که منت


می گذارید وازاین وبلاگ


دیدن می کنید؛


هرنوع کپی برداری از


اشعاراین وبلاگ درصورت


ذکر


شاعرمجازاست.ودرغیراین


صورت ممنوع.


[ بازدید : 781 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 6 تير 1393 ] 16:06 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

غم غربت

درگوشه ی دلم غم غربت غریب نیست

تنهامیان جمع نشستن،عجیب نیست


بیماری مراتو مگرچاره ای کنی

دانی علاج عشق به دست طبیب نیست


صبروشکیب دردمرااندکی نکاست

دیگربه کاراین دل نالان شکیب نیست


نگذاشت این جهان که بنوشیم آب خوش

این نانجیب لایق مشتی نجیب نیست


درشیب تندپیری وغم می دوانی ام

درمن توان گام نهادن به شیب نیست


دستی که رفت سوی کجی،ره براوببند

مهمان اگرشودبه خداهم حبیب نیست


برحرف چشم عاشق من اعتمادکن

آن جاکه عشق راه بیابد،فریب نیست


راه سرشک بانوک مژگان گرفته ایم

مارادراین خصوص به عالم رقیب نیست.

شعرازحمیدرضاسفید

[ بازدید : 524 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 8 تير 1393 ] 2:24 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

زندانی روزگار

من که زنجیر حباب آبی ام.....خشت خامی درگذارآبی ام

تاهمیشه سرنوشتم عشق اوست....عشق ماهیگیرومن قلابی ام

زهره رالیلی ببینم گاهگاه.....من که مجنون شب مهتابی ام

تاب خورشیدنگاه گرم او.....تابه کی افزون کندبیتابی ام؟

خواب،گاه آیدبه سوی چشم من...خواهداوبرهم زندبی خوابی ام!


شعرازحمیدرضاسفید

[ بازدید : 472 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 5 تير 1393 ] 16:47 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

نیست..

دراین عالم کسی هم سنگ مانیست.....ً.....کسی ازدوستان دلتنگ مانیست

دریغادیرفهمیدم که آن سنگ................که اومیزدبه سینه سنگ مانیست

دل مامی تپدبابی خیالیً................به فکرنام خود یاننگ مانیست

ممان درانتظار این زمانه....ً.........زمان بی وفاخودلنگ مانیست



زمانه صدهزارآهنگ دارد................شگفتاهیچ یک آهنگ مانیست

هزاران رنگ داردباغ هستی............به جزرنگ سیاهی رنگ مانیست

زباغ رنگ رنگ آرزوها....................به جزبادهوادر چنگ مانیست

[ بازدید : 409 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 5 تير 1393 ] 16:33 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

دل مابودروزی.....

دل مابودروزی خانه ی عشق........نه پرمی گشت این پیمانه ی عشق

دل مادشت سبز زندگی بود...........که می روییددرآن دانه ی عشق

درودیواراین دل راشکستند...........خرابی ماندازکاشانه ی عشق

به غیرازسوختن ازآتش شمع...........چه حاصل می بردپروانه ی عشق

به ماافسانه هاازعشق گفتند...........شدیم این بارخودافسانه ی عشق

نسازدعقل باعشق ای برادر.............نگشته هیچکس فرزانه ی عشق

دلم می خواهدای یاران بگریم.......سردل رانهم برشانه ی عشق

صدای بوم می آیدزسینه.................که بنشسته ست برویرانه ی عشق

چه می شدبرمن مسکین بیفتاد.......نگاه گرم مشتاقانه ی عشق

چنین بوده ست گویی قسمت دل.....که گرددعاقبت دیوانه ی عشق



شعری ازحمیدرضا سفید


[ بازدید : 592 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 5 تير 1393 ] 16:30 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]

یارهمیشگی

دلخسته ام زکار،کارهمیشگی

وزچرخ خوردنم به مدارهمیشگی


برطاقچه نشسته ببین گرد ماه وسال

برزندگیم نیزغبارهمیشگی


شکوِه نبودهرگزم ازیارگاه گاه

این دل همیشه سوخت زیارهمیشگی!!


صیادپیر! چه خواهی دگرزمن؟

بستن چه حاجت است شکارهمیشگی؟


از توکجافرارتوانم؟خدای را

ماییم وچندگام فرارهمیشگی!


شعرازحمیدرضاسفید



[ بازدید : 635 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 5 تير 1393 ] 0:22 ] [ حمیدرضاسفید ]

[ ]